زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

واژگانی درباره فرهنگ خوراک گیلان

آبخوری: لیوان

آبدس لگن: آفتابه ظریف دارای فرم و منقش(مسی و برنجی و...)لگن سرپوش دار و مشبک برای شست و شوی دست میهمان و بزرگ خانواده.

آب دلی (میان آب): قاشق بزرگ برای بهم زدن

آب شاله/آفشاره: کفگیرمشبک

آشخوری: کاسه کوچک

اسوم/اسون: کفگیرآهنی

بادیه: کاسه و ظرف ده گشاد گلی

بَرکَر: دبگ بزرگ مسی برای شیر

بلوط: دیس گلی یا فلزی بیضی شکل

بوزخایه شیشه: شیشه ای گرد و شبیه خربزه است. آن را در چنبره ای از کاه بافته شده(گرک) می اویختند و در ان سرکه یا نفت می ریختند.

بوستی: کوزه ای بلند و شیشه ای با یک دسته

پاتیل: ظرف مسی نیم بیضی، مخصوص تهیه نبات و کارهای قنادی

پرویزن: صافی/ از این صافی برای تفاله ی غوره و رب گوچه فرنگی و گرفتن آب پلوی عروسی و غذای نذری ماه محرم استفاده می کنند. نوع بافته و سبدی ان را چلک می نامند و در دامداری برای شیر و پنیر استفاده می شود.

تال: (دوشان) خم بزرگ دو دسته

تبجه (چوپاره):  طبق چوبی  سینس گرد و چوبی، مخصوص پاک کردن برنج. لبه ندارد. دایره ای شکل و به قظر 70-80 سانتی متر است از مقطع درختان کهن سال آن را می تراشند.

تنچه: مخفف تیانچه.دیگ کوچک

تونگی: ظرف بلوری مخصوص دوغ و شربت

تییان: دیگ بزرگ برای: پختن غذای مهمانی و عزا

چهار گوش/چهار پر:  ظرفی برای اندازه گیری ویژه مبادله سرکه

چیری: شیر دوش مسی. دسته دار با دهانه ی گشاد مخصوص  دوشیدن شیر گاو و گوسفند

خکاره: تابه سفالین کمی محدب برای بو دادن دانه ها. به ان کولی بیج هم می گویند.

خوم: ظرف شکم دار سفالین، خُم

دستاسی آسیاب: آسیاب دستی

دوری: بشقاب بزرگ و تخت و گرد/ در ان پلو می ریختند، و روی سفره جلوی میهمان می نهادند.

دوشوگوله: کوزه ی دوشاب

ساج: تابه ای از جنس چدن

ساطور تخته: تخته ای محکم از چوب  جنگلی تراش خوردهیا خراطی شده به شکل دایره یا مستطیلکه در یک سو و از حد وسط  عرضی  به دسته ای  چوبین منتهی میشود.

سماپلان: آبکش، ظرف مسی مشبک برای کشیدن آب چلو

ظرف: در گیلکی جا نامیده می شود. مانند آبه جا، ظرف آب

قاب دان: ظرفی از روی و حلب دسته دار شبیه قهوه جوش و کتری/ برای جوش اوردن آب استفاده می شده است. این ظرف لوله ای منحنی و متناسب با اندازه و حجم و دسته دارد.

قاشق: قاشق معمولی، پلاخوری قاشق

قزغان: دیگ بزرگ مسی، ته گشاد و دهان تنگ، که برای جوشانیدن شیر و آشپزی بکار می رود.

قداره: کاسه ی چینی یا گلی /کاسه ای که رد آن آب می نوشند یا ماست می بندند و یا خورش های دیگر می ریزند.

قندلاک: لاوک چوبی با برجستگی گرددر داخل ان، قند را بر روی برجستگی می گذارند و با چکش می شکنند.

کاتیج: گونه ای طرف سفالی که از ان بیشتر برای طبخ خورشت استفاده می شود.

کاسه: به انواع لعابی گلدار، نشکن، کاسه ای ، چینی گلی و مسی می گوشیند. در گیلان به بشقاب کاسه می گویند. کاسه ماست خوری و نوع بزرگ ان را پیاله ی گویند.

کتره: کفگیر چوبی، وسیله ای برای کشیدن پلو

کچه: گونه ای کفگیر مسی که دایره ای شکل است و با ان غذاهای برشته شده را در تابه برمی گردانند.

کچه لیس: قاشق بزرگ چوبی

گمج: ظرفی سفالی ته گود، از جنس خاک رس برای پخت غذاهایی چون فسنجان و باقلا قاتوق.

لاک؛ لاوک: طبقچه ی چوبی لبه دار شبیه تشت. برای پنیر و مالش برگ چای تازه.

لبی: دیگمخصوص کار دامداران

لیلون گوله: آفتابه سفالین /کوزه ی لوله دار

ماس خوری: پیالخ ی کوچک که بهان پیالکه و چیاله زنگی می گویند.

موجوما: سینی بزرگ کنگره دار مسین.

موشورفه: مشربه/ کوزه ی مسی با یک دسته برای کشیدن آب از چاه.

ناو/نُب: برای گرفتن شیره ی نیشکر، اربه و کوبیدن برنج استفاده می شد.

نرخه: خم سفالین دو دسته. خم مخصوص دوغ زنی. به ان انار تال  نیز می گویند.

نمکار/نمکیار/نمکای: ظرف سفالین دایره ای شکل لبه داری است که نیم متر قطر دارد و با سنگی کوچک که به ان سنگ موشته می گویند در ان مغز گردو گوشت شامی انار ترش و.. می سایند.

نوقولدان: ظرف شیشه ای استوانه ای دهن گشاد برای نگهداری تنقلات

ویدیره: بدره/ سطل

هفتایی: هفت لیتریف شیشه ای استوانه ای بزرگ با گردن باریک که در ان سرکه و آب غوره می ریزند.

منبع:فرهنگ خوراک گیلان/ مسعود پورهادی

http://guilanview.blogfa.com/post-378.aspx